اشعار مسعود یوسف پور

  • متولد:

پیر ما از راه آمد، گفت: ای ایران بخوان / مسعود یوسف پور

می‌نویسم کوه، با تاکیدِ صدچندان بخوان
می‌نویسم شیر، شیرِ شرزۀ میدان بخوان

هیچکس با چشم آیا خطبه خوانی کرده است؟
خطبۀ این مرد را با لهجۀ طوفان بخوان

فکر می‌کردند پنهان می‌شود در معرکه
ذوالفقارِ مرتضی را باز در جولان بخوان

گفته بودند او نمی‌آید! خیالی خام بود
پیر ما از راه آمد، گفت: ای ایران بخوان

سجدۀ شکری گزار ای دل به پاس این قیام
انتم الاعلَون را تکرار کن، قرآن بخوان
276 1 5

محرم با شهیدان رنگ و بوی تازه‌ای دارد / مسعود یوسف پور

جهان باید بداند صبر ما اندازه‌ای دارد
که بازی با دم شیران شرزه، بازه‌ای دارد

کجا کوتاه می‌آیند و کی تسلیم می‌گردند 
که ایران شیرمردانِ بلند آوازه‌ای دارد

دهان دره‌ست سهمِ خاکِ خواب آلودۀ دشمن
 به هرسویی نظر کردم سرِ خمیازه‌ای دارد

کی از خط و نشان باد‌های هرزه می‌ترسیم
نشد بسته کتابی کز شرف شیرازه‌ای دارد

حسین بن علی را از ولی بشناس، این یعنی
که شهرِ معرفت در نزد ما دروازه‌ای دارد

غم او کهنگی را برنمی‌تابد، ولی امسال
محرم با شهیدان رنگ و بوی تازه‌ای دارد
305 0 5

یکی دو گام دگر خیمۀ معاویه‌ است / مسعود یوسف پور

رسیده وقتِ عزایش، کدام آتش بس؟
بریده باد صدایش، کدام آتش بس؟

مباد آنکه مجال تنفسش بدهیم
رمق نمانده برایش، کدام آتش‌بس؟

یکی دو گام دگر خیمه‌ای‌ست، نزدیکیم
به قطع کردن پایش، کدام آتش بس؟

یکی دو گام دگر خیمۀ معاویه‌ای‌ست
که نیست باد سرایش، کدام آتش بس؟

مخور فریب، نه لبنان نه سوریه‌ست اینجا
نگاه کن به بهایش، کدام آتش بس؟

مگر نگفت به ما: نه، به صلح تحمیلی؟
هم او _که جان به فدایش_ کدام آتش بس؟

در این میانه هواخواه غرب را باید
نشاند بر سرجایش، کدام آتش بس؟

همین شبی که دم از صلح زد، ترور هم کرد!
هنوز مانده سزایش، کدام آتش بس؟
 
160 0

خواندیم آیه آیه فتحنا را / مسعود یوسف پور


این عکس غزه نیست! تلاویو است
دست خدا رقم زده فردا را

این عکس غزه نیست، تلاویو است
کوبیده‌ایم خانۀ اعدا را

این عکس غزه نیست، تلاویو است
بیچاره کرده‌ایم یهودا را

ماییم ما عصای کلیم الله
آن که شکافت پهنۀ دریا را

ماییم آن تبر که خلیل آورد
تا بشکند تمامی بت‌ها را

ما ذوالفقار دست یداللهیم
کرده‌است انتخاب، علی ما را

ما نعره‌ایم و بانگ رسا، غم نیست
گر بسته‌اند پلکِ تماشا را

ما داغدار غزه و لبنانیم
داغی که سوخت سینۀ سینا را

ما آه کودکان فلسطینیم
آتش زدیم بندر حیفا را

بازیچه کرده موشک ما اینک
سنگین‌ترین فلاخن دنیا را

این وعدۀ خداست که پیروزیم
خواندیم آیه آیه فتحنا را
 
97 1

نه شما رنگ شناسید، نه ما رنگ پذیر / مسعود یوسف پور

ما همانیم که در فتنه به دستور امیر
شتر ما نه سواری به کسی داد، نه شیر

سنگ اندازیِ این قوم مُذَبذَب آئین
بذر پاشیدنِ باد است در آغوش کویر

گاه سبزینه لجن، گاهی خونابه بنفش
نه شما رنگ شناسید، نه ما رنگ پذیر

دادِ آزادی تان از قفسِ نفس رواست
ای شمایان که اسیرید! اسیرید! اسیر

فقر این دردِ جهانگیر به جنگ آمده است
فتنه آنجاست که خون میچکد از دستِ وزیر

صبر کن ای قلم! ای زخمی مضراب ستم
که صبور است و بصیر است علمدارِ مسیر

پرچمی روز دهم سوخت...امان از فتنه
مینویسم ششم دی، تو بخوان هجده تیر
 
453 1 5

یلداست... انار دانه کردن خوب است / مسعود یوسف پور

دوری تو را بهانه کردن خوب است
شِکوِه ز غم زمانه کردن خوب است

از دیده به جای اشک، خون می‌گریم
یلداست... انار دانه کردن خوب است
303 0 4